چگونه آفتاب، صدف شد

کار روزنامه‌نگاری شده است مثل رانندگی در خیابانی پر از پلیس که ماشین‌های با حق ویژه در اطراف‌ات ویراژ می‌دهند. مثل رانندگی در خیابان‌های تهران؛ کند. و این که حتی «اگر نزنی هم بهت می‌زنن»

بعد از تعطیلی صحبت‌نو ویژه گراش گفتیم کمی استراحت کنیم. کمی به زندگی برسیم. برای من یکی که با تولد کیمیا و البته دردسرهای پایان‌نامه‌ای که هر روز به تعویق انداختم استراحتی در کار نبود.

گفتیم تا مجوز خودمان نباشد دوباره بر نگردیم سراغ کار. اما برای مای بی‌پارتی و شهروند عادی‌تر از عادی داشتن مجوز نشریه یک آرزوی دست نیافتنی بود. وقتی به اداره مطبوعات داخلی رفتیم تا صادق فرم را پر کند. گفتند «البته هشت سالی طول می‌کشد تا نوبت بررسی برسد. اگر پارسال می‌آمدید پنج سال طول می‌کشید.».

افتادیم دنبال خریدن مجوز نشریه با وعده و وعیدها پانزده میلیون کنار گذاشتیم که شاید کسی هشت سال قبل درخواست داده باشد و حالا حوصله‌ای برای انتشار نداشته باشد. یکی دو بار نزدیک هم شدیم اما آخر سر مجوزی یافت می‌نشد.

از مهرماه صادق گفت برویم سراغ همان «ویژه‌نامه» چون چاره دیگری نبود. هر جا که می‌رفتی می‌پرسیدند: «نشریه چه شد؟» از بوشهر، شیراز و بندرعباس هر جا آشنایی بود پرسیدیم. توی بندرعباس، «حسین فریدونی‌» استقبال کرد اما هنوز خودمان برای انتشار آماده نبودیم. یکی از مشکلات هم مشخص نبودن وضعیت بخش اوز و بیرم بود و این که فضای منطقه به شدت در حالت مخاصمه بود. با عملکرد نشریات شهر لار، در گراش این توقع وجود داشت که نشریه‌ای اگر باشد در نقش توپخانه مقابل عمل کند.

اواخر آبان صادق گفت که با مدیرمسئول «آفتاب شیراز» به توافق رسیده که «آفتاب گراش» را در بیاوریم. من از بچه‌ها دعوت کردم و جلسه‌ای مقدماتی بعد از جلسه انجمن ادبی گرفتیم. همان‌طور که پیش‌بینی می‌کردم چون فرم صفحه‌ها مشخص نبود کسی مطلب تازه و خاصی ننوشت و به خاطر همین مجبور بودم تقریباً بخش اصلی مطالب را خودم آماده کنم. از خبرها تا مطالب داخلی به خاطر همین نشریه که قرار بود چند روز قبل از آغاز دی آماده باشد تا سه دی طول کشید. مسعود هم بخش دیگری از مطالب را آماده کرده بود. جمعه سرانجام موفق شدم 16 ساعت وقت را پیدا کنم و صفحه‌ها ببندم. نشریه را فرستادم برای صادق و او هم بعد از چند نظر اصلاحی نشریه را فرستاد برای مدیرمسئول آفتاب شیراز. من از طریق صادق با مدیر مسئول در ارتباط بودم. بعد از دو روز جواب آمد که صفحه مربوط به گزارش عملکرد استاندار از ایسنای فارس و با انتقادهای جنتی و امام جمعه کازرون تکمیل شده بود را حذف کنیم چون وضعیت استاندار مشخص نیست. یک صفحه پرید هر جوری بود یک صفحه دیگر مطلب جور کردیم و صفحه را دوباره برای آفتاب فرستادیم باز هم راضی به انتشار نشدند. صحبت‌های آن‌ها صادق را متقاعد کرده بود که «گزارش تحولات بعد از شهرستان شدن گراش» که با عنوان «نه ماه انتظار»‌ نوشته شده بود را حذف کنیم.

من و محمدعلی و تا حدودی صادق به این نتیجه رسیدیم که «راغب» مایل نیست نشریه با این مشی منتشر شود. صادق دوباره با «حسین فریدوني» تماس گرفت و او به عنوان جانشین مدیرمسئول صدف پذیرفت که نشریه را به عنوان ویژه‌نامه «صدف هرمزگان» منتشر کنیم. حسین فریدونی از بچه‌های فداغ است که سال‌هاست در بندرعباس روزنامه‌نگار است و در حال حاضر سردبیری دو نشریه را بر عهده دارد. فریدونی چون خودش اهل فداغ است بهتر با فضای منطقه آشناست و البته به شکلی گراشی هم حساب می‌شود.

دو صفحه فرهنگی-هنری جایگزین گزارش «نه ماه انتظار»‌ شد که به نظر صادق ممکن بود حساسیت برانگیز باشد. قرار شده در شماره‌های اول خیلی خیلی آهسته راه برویم. رانندگی با «ماشین مردم» جوری است که آدم نه تنها باید مواظب باشد به کسی نزند بلکه باید مواظب باشد کسی هم به او نزند که دردسر درست شود.

برای 12 صفحه‌ای که با عنوان شماره نخست صدف ویژه گراش 15 دی‌ماه منتشر شدچیزی حدود 17 صفحه،‌را صفحه‌آرایی کردم همین پروسه رفت و برگشت باعث شد این شماره یکی از سخت‌ترین شماره‌هایی باشد که در این مدت کار کرده‌ام به آن اضافه کنید امتحان DNA و دندان کیمیا و کابوس پایان‌نامه که کل این بیست و پنج روز همراهم بود.

اما همه این همه را برای این نوشتم که گزارشی به مخطابان نشریه باشد. وقتی ما از مسئولین انتظار توقع شفافیت در عملکردشان را داریم خودمان هم باید جواب مخاطبان را بدهیم که چرا در این مدت نشریه‌ای منتشر نشد و چرا این نشریه اسم‌اش صدف است.

امیدوارم نشریه‌های دیگر در گراش منتشر تا فوکوس مردم روی «صدف» کمتر شود و بتوانیم با حساسیت کمتر کار کنیم. بیشتر بچه‌ها صدف یک جورهایی از مراکز قدرت و خبر گریزان هستند و علاقه‌شان مطالب اجتماعی و فرهنگی است. با یاری شما شاید بتوانیم این مشی را حفظ کنیم.

چهارشنبه نشریه در گراش منتشر می‌شود و سه روز بعد یعنی جمعه نشریه را برای خوانندگان نشریه در فضای مجازی می‌فرستم. دو لیست دارم یک لیست نویسندگان نشریه و یک لیست مشترکین اگر می‌خواهید به مشترکین صدف بپیوندید به من ایمیل بزنید. سایت نشریه را هم تا قبل از پایان سال راه‌اندازی خواهیم کرد.

50 پاسخ به “چگونه آفتاب، صدف شد”.

  1. مبارکه به سلامتی انشااله شماره جدید با اسم جدید امیدوارم خوب روش کار بشه…
    ولی آخر نفهمیدیم این عکسهای صفحه اول واسه چیه؟

  2. اين عکس‌ها مربوط به تيتر آفتاب گراش بود. «آفتاب بر همه يکسان می‌تابد» يعنی می‌خواهيم همه اقشار را پوشش دهيم. بعد که تیتر عوض شد کمی تناسب تیتر و عکس‌ها از بین رفت

  3. مبارك شما وهمه همشهريان واقعاً خسته نباشيد خدا قوت

  4. همواره موفق و پیروز باشید

  5. عملا خدا قوت،خسته نباشید!
    فقط واسه ما هم بفرستید اگر میتانید!

  6. سلام
    خوشحالم كه بالاخره اين فضاي خالي خبر رساني پر داده شد. انشاله مثل سابق پرونده هايي داشته باشيد كه نه تنها براي يك زمان بلكه به عنوان يك كار پزوهشي براي هميشه بماند. مانند پرونده هاي قليان و … در صحبت نو

    1. حالا داری مطايبه می‌کنی يا واقعاً پرونده قلیان را دوست‌ داشتی؟

  7. سلام. تا این ثانیه تقریبا 80 درصد کل نشریه را خوانده‌ام. کار خوبی‌ست.

  8. آغا اگه بخای بترسین و ننویسین و مطالب خاله زنکی باشه فایده نداره./
    باید مسولین شهرستان رو ببرین زیر زره بین صدف؟ پیگیر کارها باشین . . .
    جواب ماهنامه لارکی ها رو هم باید بدین

  9. همیشه موفق و موید باشید.

  10. من یکی که واقعا از فضای سیاست گریزانم. چیه این بحثا؟ اه…

  11. سلام
    موفق باشین.صحبت نو که نشد کمکتون بدیم.ایشالله صدف بتونیم…

  12. حکیمه درویشی نیم‌رخ
    حکیمه درویشی

    خسته نباشید و دستتون درد نکند،موفقیت روزافزون براتون آرزومندم،از سیاست هم بنویسیداین حق هر ایرانی وخصوصا نشریه است که در مورد سیاست کشورش اظهار نظر کند،آنهایی که از سیاست گریزانندآن قسمت را مطالعه نفرمایند.

  13. آقای فریدونی از فراغ لارستان.سروش نوجوان

  14. سلام
    امیدوارم موفق باشید
    من امروز ماهانه ی صدف رو دیدم ….هر چند به پای صحبت نو نمیرسه…نمیدونم چرا و از چه لحاظ گفتم ولی خوب بود
    فقط
    مشکل تایپی زیاد داشت
    و دوم اینکه خیلی دوست دارم توی نشریه همکاری کنم ولی چطوری و تو چه قسمتی رو نمیدونم البته اگه قابل بدونید

  15. ذبیح ا... عبداللهی نیم‌رخ
    ذبیح ا… عبداللهی

    مرسی واقعاممنونتونم.انشاا… موفق و سربلند باشید.

  16. مستدام باشید.

  17. خسته نباشید.
    فقط خدا کنه مثل صحبت نو نباشه. تعارف چرا؟ هیچ چیز صحبت نو به یک نمیدانم چند روز نامه نمی خورد. چون نه موضوعات آنچنان جالب بود و نه قلم ها درست می چرخید.من وقتی میدونم حتی به اندازه یک روزنامه نگار معمولی هم بلد نیستم بنویسم چرا باید به زور خودم رو در جمعی که مسولیت بزرگی دارند قرار بدم. پس کنار می مونم و میذارم اهلش دست به کار بشن. حقیقتاً تنها نوشته های شما و آقای غفوری ارزش خوندن داشت و اگر صحبت نو، رایگان به دستم نمی رسید به عکس هاش هم نگاه نمی کردم.
    آقای خواجه پور لطفاً به نویسنده هاتون تذکر بدین مردم هم شعور دارند هم سلیقه. این حق ماست که مطالبی دلچسب و مفید راجع به شهرمون بخونیم.

    1. انتقادات شما را خواندم.
      یکی از اهداف ما در صحبت‌نو این بود توان نوشتن را در افراد تقویت کنید و کسی کنار گود نایستد.

  18. منتظر فایل پی دی اف صدف هستیم.

  19. خوشحال شدم از انتشار کار جدید و حرفه ای تان. موفق باشید همواره

  20. پس مروارید جنوب صدف دار شد. خدا همه ی بی خانمان ها را مسکن دار کند ان شاالله.

  21. فرهاد ابراهیم پور نیم‌رخ
    فرهاد ابراهیم پور

    با عرض سلام حضور دوباره اتان را تبریک میگویم امیدوارم همچون گذشته منبع اگاهی وروشنگری باشید /موفق باشید

  22. سلام
    خیلی خوبه منم موافقم جای خالی ها رو باید پر کرد
    موفق باشید
    به امید دیدار

  23. سلام
    شايد اتفاقات چند ماه اخير منطقه به خوبی نشان داد که وجود يک نشريه چقدر می تواند تاثير گذار باشد و کارها را پيش ببرد و نبودش چقدر ….
    دست مريزاد. نخوانده طالب «صدف گراش» هستيم. برای ما هم می فرستين؟!

  24. تبریک ما را هم بخاطر عزم جدیدتان پذیرا باشید .
    موفق تر باشید

  25. سلام اقای خواجه پور
    صحبت نو رو که دوست داشتم ولی خب گراش نیستم که این ماهنامه جدید رو ببینم، خیلی دوست دارم ببینم، امکانش نیست ؟
    شماره اولش که انگاری خوب بوده ، عکس روی جلد هم که بد نیست .
    امیدوارم توی کارتون موفق باشین .

  26. بابا توی کف موندیم کی پی دی اف میذاری اینجا؟

    1. برادرجان ایمیل‌ات اشتباهی است. به من یک ایمیل بزن

  27. محمد میشه یه کاری غیر از نوشتن برای صدف به من بدی؟

  28. محمود باقری نیم‌رخ
    محمود باقری

    شدیداً به نیروی کمکی جهت تا زدن روزنامه نیاز داریم!
    معاون دوم امور تازنی صدف!!

  29. صدف گراش نیاز به اطلاع رسانی اینترنتی هم داره که نیاز به طراحی سایت با دامنه معتبر میتونه آینده بهتری در اطلاع رسانی به موقع داشته باشه و از ماهنامه خارج شه

  30. سلام.
    صمیمانه تبریک می گم.
    هنوز نشریه به دستم نرسیده، پس از رویت، مجددا به حضورتان می رسم.
    برایتان آرزوی توفیق دارم.

    1. اگر ایمیل‌ات صحيح باشد برایت فرستاده‌ام.

  31. امیدوارم پیروزی و موفقیت در رسالتتان را شاهد باشیم.

  32. سلام اگه ممکنه نشریه روبرای من هم بفرستید

  33. حسن اسماعیلی نیم‌رخ
    حسن اسماعیلی

    سلام به مسئولين محترم وسخت كوش نشريه صدف ، خسته نباشيد،انشالله و مطمنأ مثل هميشه موفق خواهيد بود.

  34. من هنوزم اعتقاد دارم مطالب روزنامه باید عامه پسندتر باشه.
    شما در مورد خوانندگان روزنامه چی فکر کردین؟ چند درصد اونا دکتر و مهندسن؟ اینجا گراشه رادیو بی بی سکینه!
    بابا محمد ولیکن! یه خورده خودمونی تر بنویسین. میدونی قبلاً که روزنامه میفروختم چقدر انتقاد شنیدم؟
    من فکر میکنم حق با اونا باشه چونکه مطالب واسه ما دلچسب نیست.

    1. داریم سعی می‌کنیم ولی از این نظر موفق نبودیم.
      یک ستون می‌خوام تو و علی داوری‌فرد کار کنید شاید کمی کمک کنه

  35. باسلام به شما سخت کوشان امید وارم در این کارتان هم موفق باشید

  36. به کوری چشم بد خواهان استارت اول رو خوب زدید.

  37. به خاطر اين عزم و اراده به شما و همکاراتون تبريک ميگم.
    کار در نشريات محلي چالش هاي متعددي داره که حدودا دو سال پيش در سرمقاله اي در نشريه پيک مشتاقان خور چند مورد اون رو برشمردم.
    به نظر من يکي از مهمترين اين چالش ها بحث مخاطب شناسيه.
    خطر عمده ايه که نشريات محلي رو تهديد مي کنه اينه که بخوان براي گسترش فرهنگ عامه سطح مطالب رو پايين بيارن.
    معضل احتمالي ديگر توهم تاثير گذاري فوق العاده در جامعه است.

  38. سلام
    اين هم مثل انجمن روزنه اي است براي تنفس ومجالي براي تازه شدن تفكر شهر، فقط اين را در نظر داشته باشيد كه مردم شما را دوست دارند و به شما اعتماد، شما هم دوستشان داشته باشيد.

  39. آقای خواجه پور!
    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما و دیگر دست اندرکارانتان، امیدوارم در کارتان موفق باشید. نشریه به دستم رسید و کارتان را تحسین می کنم. مطلبتان را نیز خواندم و اشک در چشمانم حلقه زد. چه سختی هایی که نکشیده اید. من که سالهاست در این کار هستم به خوبی رنج های شما را درک می کنم. کاش می توانستم بیش از این به شما کمک کنم ولی فعلا فرصت اندکی دارم. من هم معتقدم شهرستان گراش نباید بدون نشریه باشد. پیداست استقبال مردم بسیار خوب بوده و این موجب خرسندی است. ممکن است در آینده از سوی برخی ها موانعی برایتان ایجاد کنند ولی ترسی به دل راه ندهید و محکم و استوار حرکت کنید.

  40. خوشحالم که باز هم گراش «صحبت نویی» دارد.

  41. وبلاگ خوبیه

  42. سلام. من هشت سال پیش تقاضای نشریه داده ام اگه صادربشه قابل شما را نداره .صدف را ندیدم ولی نفس نوشتن و منتشر کردن کار خوبیه.موفق باشید .

  43. محمد درویشی نیم‌رخ
    محمد درویشی

    سلام به مسئولين محترم وسخت كوش نشريه صدف ، خسته نباشيد،انشالله هميشه موفق و روز به روز شاهد پیشرفت این مجله باشیم

برای راپورتچی پاسخی بگذارید لغو پاسخ